خاطرات

تولدبابا جونت

مسافرکوچولوی نازنازیم امروز ٢٥ مرداد تولد باباجون هست میخایم شب بریم بیرون . براش هدیه بخریم راستی عینک آفتابی دوست دارم براش بخریم دیشب مامانی خیلی حالش بد بود تهوع شدیدداشت ونگران اینکه نکه تو رشدکافی نداشته باشی آخه نمیتونه غذا بخوره باباجون مقداری باهات حرف زد گفت که مامان  رو نباید اذیت کنیم. مواظبش باش موقعی که من نیستم تا احساس تنهایی نکنه .
25 مرداد 1390

سلام خداجون

خدایا از این فرشته آسمونی که توی دلم گذاشتی محافظت کن خدایا من این نی نی کوچولو رو به خودت می سپارم خدایا کمکم کن خدایا این نی نی رو صحیح و سالم و صالح به این دنیا بفرست و کمکم کن تا بتونم اونجوری بزرگش کنم که لایق باشه و همه بدونن خدا اگه هدیه بده چیز بد نمی ده   ...
25 مرداد 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به خاطرات می باشد